فلسفه منطق
فلسفه منطق
تعریف و موضوع فلسفة منطق
فلسفة منطق دانشی است فرا نگر در علم منطق و نحلههای آن. بنابراین فلسفة منطق، علمی درجة دوم است و از افقی بالاتر به علم منطق نظر میافکند. موضوع این علم خودِ علم منطق است.
امروزه تحقیقات گسترده در علوم سبب شاخه شاخه شدن آنها شده است تا جایی که برای هر علمی فلسفهای نهادهاند. در فلسفة هر علمی خود آن علم و جایگاه آن در میان معارف بشری، روش تحقیق آن علم، تاریخ تحولات آن علم و نحلههای مختلف آن، و مبادی و پرسشهای ناظر به آن علم بررسی میشود، و منطق نیز علمی است که برای آن فلسفهای در نظر گرفتهاند که در آن خود منطق، نحلههای منطقی، مبادی تصوری و تصدیقی، روش تحقیق و پرسشهای فلسفی ناظر به آن، کانون کاوش قرار میگیرد.
2. تمایز منطق و فلسفة منطق
مسائلی که در کتب منطقدانان مسلمان مطرح شده گوناگون است. بخشی از آنها با آنکه در منطق مطرح شدهاند جزو علم منطق نیستند، بلکه جزو مسائلیاند که در حوزة فلسفة منطق میگنجند. بنابراین منطقدانان مسلمان متناسب با مسائل منطقی ابعادی از فلسفة منطق را ذیل همان مباحث میکاویدند. از این روی، برای تمایز نهادن میان علم منطق و فلسفة آن لازم است چند مسئله از مسائل منطقی را بررسی کنیم و مسائل ناظر به فلسفة منطق را در آنها نشان دهیم:
الف) منطق علمی است
که در آن از تعریف، اقسام و شرایط آن و مغالطات تعریفی بحث میشود. مثلاً در منطق میگویند از شرایط تعریف آن است که، مفاهیم از عام به خاص مرتب شوند؛ یا میگویند حد تام آن است که تمام ذاتیات شیء در آن جمعآوری شود؛ و نیز گفتهاند: در تعریف باید شرایط تعریف از قبیل دوری نبودن معرِّف و اجلیٰ بودن آن رعایت شود. حال اگر در تعریف، مفاهیم از عام به خاص مرتب نشوند یا تمام ذاتیات حد تام برشمرده نشود و عنوان حد تام عرضه شود، یا در تعریف از دور استفاده شود و یا در آن مفاهیم مبهم به کار رود، تعریف مغالطی خواهد بود. فلسفه منطق
بنابراین علم منطق متکفل این امور است، اما در حوزة تعریف، پرسشهای دیگری مطرح است که منطق به منزلة علمی که قواعد، شرایط و مغالطات تعریفی را بیان میکند عهدهدار پاسخ به آنها نیست. پاسخ به این پرسشها که پرسشهای فلسفی ناظر به مباحث منطق تعریف هستند بر عهدة فلسفة منطقِ تعریف است. محض نمونه، آیا اساساً تعریف ممکن است یا خیر؟ اگر ممکن است آیا تعریف حدی ممکن است یا غیر ممکن، و اگر تعریف حدی ممکن است آیا سهولت دارد یا صعوبت؟ این پرسشهای فلسفی ناظر به تعریف است و جزو مسائل فلسفة منطق، نه جزو مسائل علم منطق؛ زیرا علم منطق با فرض امکان تعریفْ قواعد، اقسام و شرایط آن را بازگو میکند و مغالطات در تعریف را نشان میدهد؛
ب) همچنین منطق فنون مختلف
استدلالهای مباشر و غیر مباشر را بررسی میکند و شرایط استدلالهای معتبر را نشان میدهد، و گوشزد میسازد که با نبود هر یک از آن شرایط، استدلال دچار مغالطه میشود. بنابراین منطق در بخش استدلالها شامل قواعد استدلال، شرایط صوری و مادی آن و نیز بیان مغالطات در استدلال است. منطق در این بخش معیارهایی به دست میدهد که روشن میسازند چه استدلالهایی معتبر یا نامعتبرند. بنابراین منطق به ما پاسخ میدهد که استدلالهای معتبر یا نامعتبر کداماند؛ مثلاً میگوید قیاس استثنایی اتصالی با وضع مقدم یا با رفع تالی معتبر است، ولی با وضع تالی و رفع مقدم معتبر نیست. اما در فلسفة منطق پرسیده میشود که اعتبار چیست.
ج) استدلالها در منطق از نظر ماده به صناعات خمسِ برهان، جدل، مغالطه، خطابه و شعر تقسیم میشود. برای نمونه در منطقِ برهان گفته میشود: برهان چیست؛ اقسام آن کدام است؛ و هر یک از اقسام چه ویژگیهایی دارند. اما در فلسفة منطق پرسیده میشود که آیا اساساً برهان ممکن است یا خیر؟ ممکن بودن برهان بر چه اصول بدیهیای مبتنی است؟ فلسفه منطق
3. گسترة فلسفة منطق
اگر فلسفة منطق دانش ناظر به علم منطق و پاسخگوی پرسشهای فلسفی ناظر به علم منطق است، در این صورت باید بتوان گسترة فلسفة علم منطق را حدس زد. روشن است که هر مسئله از مسائل علم منطق میتواند مورد پرسشهای فلسفی قرار گیرد و پاسخ آن را فلسفة منطق عهدهدار باشد. اما آیا دامنة مسائل فلسفة منطق در مسائل علم منطق محدود میشود؟ پاسخ این پرسش منفی است، و بلکه هر پرسش که ناظر به علم منطق باشد، جزو مسائل فلسفة منطق است.
از این روی، حتی این پرسشها که حد و مرز علم منطق کجاست، و مبادی تصوری یا تصدیقی آن کدام است از مسائل فلسفة منطق به شمار میآیند. بنابراین گسترة مسائل فلسفة منطق فراتر از مسائل منطق است. گفتنی است که در میان منطقدانان مسلمان منطق اختصاص به صورت استدلال ندارد، بلکه مباحث ناظر به تعریف و مباحث ناظر به مادة استدلال نیز از نظر ایشان جزو منطق به شمار میآید؛ زیرا منطق علم قواعد دانش نظری از نظر ماده و صورت است. اما منطق از نظر منطقدانان جدید تنها به صورت استدلال میپردازد. بنابراین اگر منطق محدود به صورت استدلال نباشد، فلسفة منطق نیز محدود به پرسشهای فلسفی ناظر به صورت استدلال نمیشود.
4. فلسفة منطق؛ یک علم یا چند علم؟
پاسخ به این پرسش که آیا فلسفة منطق، یک علم است یا چند علم، مبتنی بر پاسخ به این مسئله است که آیا تمایز علوم به تمایز موضوعاتْ مسئلهای برهانی است یا خیر؟ اجمالاً میتوان گفت در فلسفة منطق مسائلی مطرح میشود که حقیقتاً برخی از آنها هستیشناختی و برخی معرفتشناختی و …اند؛ برای نمونه در منطق گفته میشود که برای تعریفِ حدی باید از ذاتیات استفاده شود و در فلسفة منطق بحث میشود که آیا شیء دارای ذاتیات است یا خیر؟ و از این روی اینکه اشیا دارای ذاتیات هستند یا نیستند، مسئلهای هستیشناختی است و باید در هستیشناسی دربارة آنها بحث شود.
نیز در فلسفة منطق بحث میشود. که آیا ذاتیات قابل شناختناند یا نه. و اگر قابل شناختناند آیا شناخت ذاتیات صعوبت دارد یا سهولت؟ این دو بحث از مباحث معرفتشناختی است. یا در فلسفة منطق بحث میشود که چگونه ذهن انسان با مفاهیم آشنا میشود. آشنایی ذهن با مفاهیم مسئلهای از مسائل روانشناسی ذهن است. بنابراین فلسفة منطق علمی است. که مسائل مختلفی از علوم مختلف را که جهت اشتراکی با مسائل منطق دارند. در خود جمع میکند، و وحدت این علم به وحدت غرضی است که ما در نظر گرفتهایم. بنابراین فلسفة منطق به این اعتبار یک علم است، و جامع مسائل این علم، در درجة اول غرضی است که ما در این علم پی میجوییم. فلسفه منطق
5. مبادی فلسفة منطق
فلسفة منطق مانند هر علمی مبادی تصوری و مبادی تصدیقیای دارد. مبادی تصوری فلسفة منطق همان مصطلحاتی است. که در این علم به کار میرود، و شاید تا حدودی بتوان گفت مبادی تصوری فلسفة منطق با مبادی تصوری علم منطق یکی است. اما مبادی تصدیقی فلسفة منطق متنوع است: دستهای از این مبادی عاماند. و در هر علمی کاربرد دارند. مانند اصل امتناع تناقض و اصل علیت. و دستهای دیگر خاصِ مسائل مطرح در این علماند. و از آنجا که مسائل فلسفة منطق جزو مسائل علوم مختلف، از جمله هستیشناسی (متافیزیک). معرفتشناسی، فلسفة ذهن و…، هستند. مبادی خاصِ مسائل آن علوم، مبادی فلسفة منطق نیز هستند.
6. روش فلسفة منطق
روش پژوهش این علم در مقام گردآوری. کتابخانهای و هدف آن توصیفی (گزارش نظریههای منطقی یا مدعیات منطقی). تعلیلی (بیان علل و عوامل پیدایی نظریهها یا مدعیات)، تحلیلی (کشف پیشفرضها و لوازم نظریهها و مدعیات) است. و روش آن در مقام داوری، عقلیـ استدلالی (برای موجه ساختن یک نظریه یا مدعا) و عقلی ـ نقدی (برای تصحیح، تکمیل و توسیع یا تحدید و تخصیص و یا تخریب یک نظریه یا مدعا) است. و هدف آن کشف نقاط قوت و ضعف دانشِ منطقِ محقق برای رشد و توسعة آن و ارائة ساختاری نظاممند از منطقِ بایسته است.
7. مسائل فلسفة منطق
مسائل فلسفة منطق دو دستهاند: مسائل عام و غیر تقسیمی. که ناظر به خود علم منطق. با صرفنظر از تقسیم آن به دو بخش اصلیِ منطق تعریف و منطق استدلال است؛ و مسائل خاصِ منطق تعریف و منطق استدلال. مسائل خاص به دو بخش تعریف و استدلال نیز خود به دستههای ریزتر تقسیم میشود. به طور کلی میتوانیم مسائل فلسفة منطق را به سه بخش کلی تقسیم کنیم:
1. مسائل کلی ناظر به خود منطق بدون اینکه به بخشهای مختلف آن نظر شود؛
2. مسائل ناظر به تعریف؛
3. مسائل ناظر به استدلال.
فلسفه منطق